فربه گشتن. فربی شدن. تنومند شدن. - امثال: سگ که چاق شد قورمه اش نمیکنند، یا سگ که چاق شد گوشتش را نباید خورد، مثلی عامیانه است در مورد سفله ای که خداوند هستی شود و نااهلی یا نالایقی که بمقام و منزلتی رسد. ، شفا یافتن. تندرست شدن. سالم شدن. - چاق شدن کمانچه، خشک شدن و کوک شدن آن است به مجاز: کمانش چو ماه نو از آب و تاب شده چاق بر آتش آفتاب. ملاطغرا (از آنندراج)
فربه گشتن. فربی شدن. تنومند شدن. - امثال: سگ که چاق شد قورمه اش نمیکنند، یا سگ که چاق شد گوشتش را نباید خورد، مثلی عامیانه است در مورد سفله ای که خداوند هستی شود و نااهلی یا نالایقی که بمقام و منزلتی رسد. ، شفا یافتن. تندرست شدن. سالم شدن. - چاق شدن کمانچه، خشک شدن و کوک شدن آن است به مجاز: کمانش چو ماه نو از آب و تاب شده چاق بر آتش آفتاب. ملاطغرا (از آنندراج)
پاره شدن. شکافته شدن. دریده شدن: یکی از کید شد پرخون دوم شد چاک از تهمت سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر. رودکی. چو ویسه چنان دید غمناک شد دلش گفتی از غم بدو چاک شد. فردوسی. یکی تیغ زد شاه بر گردنش همه چاک شد جوشن اندر تنش. فردوسی. ز خشکی دهان هوا کاک شد دل خاک از تشنگی چاک شد. فردوسی. گر بماندیم زنده بردوزیم جامه ای کز فراق چاک شده ور بمردیم عذر ما بپذیر ای بسا آرزو که خاک شده. سعدی. خرقه پوشان صوامع را دوتایی چاک شد چون من اندر کوی وحدت لاف یکتایی زدم. سعدی. هزار جامۀ جان چاک می شود آن دم که برزنی به میان چاکهای دامان را؟ (از آنندراج)
پاره شدن. شکافته شدن. دریده شدن: یکی از کید شد پرخون دوم شد چاک از تهمت سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر. رودکی. چو ویسه چنان دید غمناک شد دلش گفتی از غم بدو چاک شد. فردوسی. یکی تیغ زد شاه بر گردنش همه چاک شد جوشن اندر تنش. فردوسی. ز خشکی دهان هوا کاک شد دل خاک از تشنگی چاک شد. فردوسی. گر بماندیم زنده بردوزیم جامه ای کز فراق چاک شده ور بمردیم عذر ما بپذیر ای بسا آرزو که خاک شده. سعدی. خرقه پوشان صوامع را دوتایی چاک شد چون من اندر کوی وحدت لاف یکتایی زدم. سعدی. هزار جامۀ جان چاک می شود آن دم که برزنی به میان چاکهای دامان را؟ (از آنندراج)